خداحافظ دلبر
فقط خدا میدونه چندبار تو دلم ازش خداحافظی کردم. نمیشه فراموش کرد که میشه؟ آره الان سی سالمه، اون موقع ۱۹ سالم بود. اون موقع نمیدونستم دنیا چطور کار میکنه الان میدونم (دروغ نگم الان هم نمیدونم). اون موقع خیلی چیزا متفاوت بود!!!! یعنی زندگی راحتتر به نظر میرسید. بهرحال وقتی جوان و جویای نام باشی، بچه باشی اصلا، دنیا برات بهتر کار میکنه.
فراموشی نعمت بزرگیه. هیچوقت یادم نمیره که بهش گفتم «شمایلت چه نیکوست»، خندید و گفت «مال شما بهتره». خدایی تو بودی چی برداشت میکردی از این حرف؟ نه جان جمشید بگو ببینم چی میگفتی؟! چه حس و حالی داشتی؟ اصلا عجیب و غریب بود.
بعد میدونی، عشق مثل مواد مخدر میمونه. راستی اینو بگما، اگر بشنوم رفتی از این کوفت و زهرماریا کشیدی، سیراب شیردونت میکنم. خب کجا بودیم؟ آهان! داشتم میگفتم! عشق مثل مواد مخدر میمونه. پای حرف معتادای تیر نشستی تا حالا؟ میگن بار اول که میزنی و میری فضا، یه حسی داری که با هیچ لذت زمینیای قابل مقایسه نیست.
عشق هم همینه. بار اولش همینه. غرق شدی در دریای هورمونات و نمیفهمی چه غلطی داری میخوری و چه به روز خودت میاری و به کجا میری. بدبختی اینه که عشق هم مثل وسترن مدیسن میمونه، ناشناختهست. درش بستهست. انگار خاک سفیده که گردش کردن شده قرص، ولی لامصب واقعا اثر داره. دهنتو سرویس میکنه.
حالا میدونی اینا بد نیستا، تجربه جوونیه. هرکی باید تو جوونی این تجربه رو پیدا کنه و یه بار دهنش آسفالت شه و به فنا بره تا آدم شه، مهم این بود که این داستان یهطرفه بود. میدونی، یه طرفه بودنه خیلی بده ...