آقای فیل...
آقای فیل نشسته روی صندلیش گوشه این اتاق. داره به سیگارش پوک میزنه و همزمان روزنامه تاریخگذشته میخونه. حرف نمیزنه و بغض داره. خدا میدونه چی تو سرش داره میگذره.
نمیخوام اذیتش کنم، نمیخوام برم رو مخش، تا خدایی نکرده با اون خرطومش یهو برگرده یه سیلی بزنه بهم.
از طرفی هم دلم میخواد بهش بگم «چایی نبات میزنی؟» و دو دلم!
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 0:41 توسط محمدرضا حقیری
|